خادمی
گویم زعمق وقلب ودل وجان بر عالم وآدم سری
گویم زعمق وقلب ودل وجان بر عالم وآدم سری
گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي/
باقلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد /
گفتمش بهرم بكش تصويري از مرد خدا/
دربيابان تك درختي يكه وتنها كشيد/
گفتمش نامردمان اين زمان را نقش كن/
عكس يك خنجر زپشت سر پي مولا كشيد/
گفتمش تصويري از ليلي ومجنون رابكش/
عكس حيدر راكنار حضرت زهرا كشيد/
گفتمشبرروي كاغذ عشق را تصوير كن/
دربيابان بلا تصوير يك سقاكشيد/
گفتمش از غربت ومظلومي ومحنت بكش/
فكر كردوچهار قبر خاكي زطاها كشيد/
گفتمش ايثارورنج وصبروايمان را بكش/
با گريه آهي كشيدوزينب كبري را كشيد/
گفتمش درددولم راباكه گويم اي رفيق/
عكس مهدي را كشيدوواقعا زيبا كشيد/
گفتمش ترسيم كن تصويري زروي حسين/
گفت اين يكه را بايد خالق يكتا كشيد/
علی علی سید علی آرام جانم الله اکبر
ی علی سیدعلی روح وروانم الله اکبر
هم رهبری،هم مرجعی الله اکبر
هم وارث پیعمبری الله اکبر
……..درودحق سزاوارت…..
…….خداباشدنگهدارت……..
…حضرت آیت الله مشکینی(ره) از قول حضرت آقا نقل میکند که بعد ازانقلاب برای بازدیدبه زندان رفتم ونگاهم به فردی افتاد که مشغول نماز بودوی راشناختم او همان کسی بود که در زمان طاغوت،مرا شکنجه میکرد و ریشم را میگرفت و سرم را به دیوار میزد و میگفت به اعلی حضرت همایونی جسارت کرده ای نگاهش که به من افتاد نمازش را طول داد من به کناری رفتم تا نماز خود را تمام کرد پس از نماز نزد او آمدم و در کنارش نشستم …دیگر ایشان چیزی نفرمود و من مشکینی میگویم:قل اللهم مالک الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء …آیه 26سوره آل عمران <بگو بارالها ای مالک حکومت ها !به هر کس بخواهی حکومت میبخشی و از هر کس که بخواهی حکومت را میگیری و هر کس را بخواهی عزت میدهی و هر که را بخواهی خوار میکنی تمام خوبی ها به دست توست تو بر همی چیز توانایی>
ما در راس مملکتمان چنین فردی داریم و ما به این ولی مسلمین مینازیم و به کشور های دنیا میگوییم:ان ولنا مولا و لا مولا لک مارهبر داریم و شما رهبر ندارید …برای سلامتی و طول عمر با عزتشان صلوات…
…و اکنون ایشان شش فرزند دارد که چها فرزند ایشان پسر و دو فرزندشان دختر میباشد ،ایشان در جهاد و مخا لفت علیه طاغوت شهره شهر بود حتی بعضی گروه های مسلحانه را نیز هدایت میکرد و در سال53 سخت ترین دوران رژّیم پهلوی علیه مبارزان سیاسی بود شهید رجایی درخاطرات خودشان میگویند آن سال واقعا جهنمی بود سخت که در تمام کمیته شب ها تا صبح فریاد آه و ناله می آمد… و من در سلول هیجده و آقای خامنه ای دزر سلول بیست زندانی بودیم بیان میکند خاطرم هست که روزی ایشان را دیدم که ریشش را تراشیده بودند و برای تحقیر سیلی به صورتش زده بودند و ایشان هم مقاوم و محکم،بلوز زندان را به صورت عمامه به سرشان میبستند و رفت و آمد میکردند…